سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیال من

سر گشته ای به ساحل دریا،

نزدیک یک صدف،

سنگی فتاده دید و گمان برد گوهر است !

***

گوهر نبود - اگر چه - ولی در نهاد او،

چیزی نهفته بود، که می گفت ،

از سنگ بهتر است !

***

جان مایه ای به روشنی نور، عشق، شعر،

از سنگ می دمید !

انگار

دل بود ! می تپید !

اما چراغ آینه اش در غبار بود !

***

دستی بر او گشود و غبار از رخش زدود،

خود را به او نمود .

آئینه نیز روی خوش آشنا بدید

با صدا امید، دیده در او بست

صد گونه نقش تازه از آن چهره آفرید،

در سینه هر چه داشت به آن رهگذر سپرد

سنگین دل، از صداقت آئینه یکه خورد !

آئینه را شکست !

*****




موضوع مطلب :
شنبه 92 تیر 22 :: 2:32 عصر ::  نویسنده : وروجک

قدرت اسیدی نوشابه به قدری بالاست که برخی ها برای باز کردن واشرهای شیرآب از آن استفاده می کنند و برخی مکانیک ها از آن برای شستن سیلندر خودروها.

بسیاری از پزشکان مردم را از مصرف نوشابه بر حذر می دارند که البته کمتر به به تبعات آن اشاره می شود. در این گزارش به اتفاقات پس از مصرف نوشابه در بدن انسان اشاره می شود.

 

10 دقیقه بعد:

10 قاشق چای خوری شکر وارد بدنتان میشود،میدانید چرا با وجود خوردن این حجم شکر دچار استفراغ نمی‌شوید؟چون اسید فسفریک،طعم آن را کمی میگیرد و شیرینی اش را خنثی میکند.

20 دقیقه بعد:

قند خونتان بالا میرود و منجر به ترشح ناگهانی و یکجای انسولین می شود،کبدتان شروع میکند به تبدیل قند به چربی تا قند خون بیشتر از این بالا نرود…

40 دقیقه بعد:

حالا دیگه جذب کافئین کامل شده،مردمکهای چشم گشاد می شود،فشار خونتان بالا میرود و در پاسخ به این حالت،کبدتان قند را به داخل جریان خون رها می‌کند.گیرنده های آدنوزین مغز حالا بلوک می شوند تا از احساس خواب آلودگی جلوگیری کنند.

45 دقیقه بعد:

ترشح دوپامین افزایش پیدا میکند و مراکز خاصی در مغز حالت سرخوشی ایجاد میکنند،تحریک میشوند.این همان مکانیسمی است که در مصرف هروئین منجر به ایجاد سرخوشی می‌شود.

60 دقیقه بعد:

اسید فسفریک موجود در نوشابه،داخل روده کوچک،به کلسیم،منیزیم و روی میچسبد.متابولیسم بدن افزایش پیدا میکند.میزان بالای قند خون و شیرین کننده های مصنوعی،دفع هر چه بیشتر کلسیم را از طریق ادرار باعث می‌شوند.

مدتی بعد:

کافئین در نقش یک داروی مدر (ادرار آور) وارد عمل میشود.حالا دیگر کلسیم و منیزیم و رویی که قرار بود جذب بدن شود،بیش از پیش از طریق ادرار دفع می‌شوند و به همراه آن مقادیر زیادی آب،سدیم و دیگر الکترولیت ها نیز از دست می‌رود.

مدتی بعدتر:

کم کم آن غوغایی که در بدنتان ایجاد شده بود فروکش می‌کند و نوبت به افت قند می‌رسد.در این مرحله یا خیلی حساس و تحریک پذیر میشوید یا خیلی کرخت و بی حال.حالا دیگر تمام آن آبی را که از طریق نوشابه وارد بدن خود کرده بودید دفع کرده اید،آبی که میشد به جای اسید و کافئین و شکر ،حاوی مواد مفیدی برای بدنتان باشد.تا چند ساعت بعد اثر کافئین هم از بین میرود و شما هوس یک نوشابه دیگر میکنید.




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 اردیبهشت 18 :: 8:28 عصر ::  نویسنده : وروجک

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 

بچه داری مردان

 




موضوع مطلب :
شنبه 92 فروردین 17 :: 7:7 عصر ::  نویسنده : وروجک

بی تو، مهتاب‌ شبی ، باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید :

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه، محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آید ، تو به من گفتی : از این عشق حذر کن

لحظه ‌ای چند بر این آب نظر کن ،

آب ، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،

باش فردا ، که دلت با دگران است !

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم :‌ حذر از عشق !؟ – ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم

نتوانم

روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم …

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم ، نتوانم !

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت …

اشک در چشم تو لرزید ،

ماه بر عشق تو خندید !

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم …

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !

(فریدون مشیری)




موضوع مطلب :
پنج شنبه 92 فروردین 15 :: 3:34 عصر ::  نویسنده : وروجک

فرزند عزیزم :


آن زمان که مرا پیر و ازکار افتاده یافتی،

اگر هنگام غذا خوردن لباس...هایم را
 
کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را
 
بپوشم

اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده
 
است صبور باش و درکم کن

 
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور
 
میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض
 
کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور
 
میشدم بارها و بارها داستانی را برایت
 
تعریف کنم...

وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا
سرزنش و شرمنده نکن

وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر

وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه م یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو

وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین
 
قدمهایت را کنار من برمیداشتی....

زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..
 
روزی خود میفهمی

از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
 
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم

کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم

فرزند دلبندم،دوستت دارم




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 فروردین 14 :: 2:21 صبح ::  نویسنده : وروجک
<   1   2   3   4   >   
درباره وبلاگ

پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 31026